گفت هفته‌ی پیش سراغ عکس‌هایش را گرفته. پسرش را وادار کرده آلبوم را بیاورد و عکس‌ها را یکی‌یکی نشانش بدهد. سرآخر، یکی را برای اعلامیه‌ی ترحیمش انتخاب کرده. قلبم از درد مچاله شد. تماشای کسی که روزگاری که خیلی هم دور نیست، آن‌جور باجذبه و ابهت بود و حالا ضعیف و نزار، روی تخت چشم‌انتظار مرگ دراز کشیده از توانم خارج بود. به میم گفتم برویم.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

خرید پکیج های آموزشی با 75% تخفیف آقای تمیز دانلود رایگان مقاله10 Shay آموزش کار با اينينرت و فضاي مجازي کشو میله ای اینجانب:یه نفر من... دیوان عبدالمهدی جواهر دوزی